خاطره ها

خاطره ها

این جانب پدرخونده بزرگ (پسر علم حقوق) به هر شخصی که بصورت محسوس و نامحسوس وبلاگمو میخونه صد آفرین و خوش آمد میگم!!

آخرین نظرات

۱۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

پارت 1 "کردی" : صو شوکی کفم وَ رِ! 450 کیلومتر باید بِچم... 

همیشه یه چشته حال آیم گره...!:(((

 کل وسیلیلم جم که ر دِ مَ... و خدا امارِین که بریان ورد! بالم کنه تا بوه میان.. کتوه، لباسه، خخخخ ذرات پق پقیه :)

اصِ چمان ها خاو... نه بوقِ نه وِه... نیه زانم چیگه... 

کشتنه ها حضور!  یا پیرمامه صو مسافر بو فرز برسم. کی بوه سِ ارا مسافر... 

دلم خوازه یکه دو دان دی همکلاسیه لَ بتاسنم!! ار جوره نورنه دیتیله چمان د عمریان و چو نیته...! هِ بو دیت بیای خویان رسنن :| 

البته دیتیله هم کم ننانه رایان...! تفل تلگرامیشه لیوامان کردیگه و پیخمبر :))

باید مدته نقه بوورم.. 

پارت 2 " لری" :||| درسمو فره ویه...  دی مدته عیده خونیمه اما و نظرم کافی نی.. 

رتم سی خوابگاه باید برنامه ریزی خوه کنم سی درسیا... 

ار کمه روحیه هم بین ومو خوه... رِ نمره و نوونم سی چِ؟؟؟

واقعاً باید قدر ای وقتَ بدونم الکی هدر نرووه... 

شمو نوونه م چمه آدم مافوق قرار دادی هیسم.... هییییییییی :))

د کتم نمره خیلی د آدمیا...

صو هم دام شروع مونه و گریوسن! وه د ورم!  خاک به چوکم :)))

اما هم اعصاب آدمه خط خطی موونن ایه نو :| شعور گوهر گران بهاییه که و هر کس نمینش...  مه هم نموم دارم... اما سعی موونم حداقل سیش بجنگم! 

د همه هم خداحافظی کردمه! نوون یه بی وفاو... پدرخونده که بی وفا نِ جور خیلی ها.... بی خدا حافظی مرن...!

" کِر داووت وِ دورتو  = حضرت داوود نگهدارتون باشه "

۶ نظر ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۳:۲۶
god father

" یه روزی...
و شاید اون روز هرگز نیاد،من بهت زنگ میزنم و از تو درخواست کمک میکنم! 
اما تا اون روز این کمک من رو به عنوان هدیه از من قبول کن "
"دون ویتو کورلئونه "
۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۲۷
god father

۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۰۸
god father

هو الاندی!!!

اپیزود 1: دارم اینوگوش میدم 😂

پری پریا 

گُل پریا 

تاج سریا 

دِل بریا 

تو رو دیدنا 

توی چمنا 😇

بوسه زدنا 😁😁

روم به دیوار،روم به فرش ،تمام اعضا و جورج رو به حرکت وا میداره 😊

اَندیه دیگه :) 

فک کردید پدرخوانده بیدیه که با همین آهنگا بلرزه؟ نخیرم :) 

اپیزود 2 : بیستم راهی میشم به سوی بروجرد :) دلم تقریباً واسه همه دوستام تنگ شده 😂

باید همشونو مالچ کنم :)

واقعاً لیسانس یکی از بهترین دوران های زندگی انسانه! تکرار نشدنیه ! هر چند یه سری سختی ها داره اما خاطراتیه که تکرار نمیشه! و من الان دارم با تمام وجود لمسش میکنم...!

کنکورهای عزیز به تلاشتون ادامه بدید، خدا بزرگ است بسی :) ایشالا سال دیگه به جمع ما دانشجوها اضافه میشید !

و امید داشته باشید!  امید چیز خوبیه،شاید بهترین چیز باشه! همیشه با خودتون بگید من میتونم !!! این ایام باقی مونده هم بسرعت میره...! بخونید با انرژی !

دلم برا تختم تنگ شده 😂 برا تنبلی هام اونجا 😂😂

البته نسبت به بقیه زرنگ محسوب میشم... اونا دیگه خیلی شیرازی بازی درمیارن :)

برا استاد ک و استاد م و استاد شِ حتی :)

برای قابلمم که همه ازش انتفاع میبرن :| الان معلوم نیست کجاس ؟ و دست کیه...اصن با کی میگرده ...😔

خلاصه مشتاقانه منتظرم برگردم به مرکز مهم امورم که میشه اقامتگاه اصلی ام !!!

تا های دیگر بای :)✋


۷ نظر ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۵۱
god father
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۱
god father



آهنگ میخواستم دانلود کنم براتون نت خراب بود :|

دقیقاً الان نزدیکم به خط مرز بسی!!!

فامیلمون سربازِ تو مرز و دعوتم کرد که بیام مشعوفش کنم. پدرخونده هم قبول کرد که مهمون بشه! فضا هم کاملاً استراتژیک شده 😨 !

عصر دقیقاً میپریدم اینور میله مرزی که میشد عراق، میپریدم اونور میله مرزی میشد ایران :)اینقد باحاله از مرز رد شدن به این شکل که نگو :)))

یه بارونی الان داره میاد شدید که هوا دو نفره میشه بعد بارون بشدت 😁 

امشبم الکلاسیکوِ اگه اشتباه نکنم ! 

شام هم الان ماکارونیه 😁 

14 هم راهی میشم به سمت بروجرد 😘😘 دلم واسه دوستام تنگ شده بسی !


۲ نظر ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۴۰
god father

اولاً بگم که این مطالبو بسیار خلاصه کردم دوماً خیلی روان تر شده با مثال! سوماً بسیار مشتاقم یاد بگیرید و سوال بپرسید!!! 

خُب پدرخونده براتون بگه :  عرضم به حضورتون ما یه مال داریم که جابه جا میشه به معنی مال منقول مثلِ جابه جا کردن یه لباسشویی یا یه ماشین.

و یه مال داریم که جا به جا نمیشه مثلِ خونه و زمین که بش میگن غیر منقول! البته به زمین غیر منقول ذاتی میگن چون خود به خود غیر منقولِ!

خُب حالا دیگه کم کم داره روشن میشه براتون :))

ما یه حق انتفاع داریم به معنی نفع بردن و یه حق ارتفاق داریم که معنی لغویش تقریباً یعنی مجاور بودن،رفاقت.!

1- حالا حق انتفاع چیه؟ حق انتفاع حقیه که باعث میشه شخصی از مالی که مال کسی دیگه ایه یا مالک خاصی نداره استفاده کنه! 

حق انتفاع به سه دسته تقسیم میشه!  

عمری : یه حقیه بین صاحب مال و شخصی دیگه به اندازه عمر یکیشون! مثلاً صاحب مال میگه میتونی به اندازه عمر من تا وقتی بمیرم تو زمینم کشاورزی کنی! 

رقبی : حق انتفاعیه از طرف شخص که برای مدت معینی بوجود میاد! مثلاً صاحب مال میگه 6 ماه حق داری با ماشین من مسافر کشی کنی! 

سکنی : یعنی کسی در منزلی سکونت کنه! مثلاً صاحب خونه بگه که تو خونه من زندگی کن، مشکلی نیست. 

این سه حق رو صاحب مال میتونه به شخص دیگه بده.

2- حق ارتفاق : حقیه تو زمین یا مِلک شخص برای دیگری! مثلاً : شما یه خونه داری و طوری بوده که همیشه من ازش عبور کردم! پس من تو زمین شما یه حقی دارم که بش میگن حق ارتفاق! 

بسه تونه الان دیگه نزدیک هنگ کردنتونه :))😂

۲ نظر ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۲۹
god father

همیشه این سه سوال از من شده! یعنی من موندم...


1 - همیشه تو دانشگاه میگن فک میکردیم تو کُرد هستی؟!  بابا جان من، یا ایهاالناس خونه ما از اوّل الایام ایلام بوده ولی اصلیت خودمون لرهای بختیاری بودن که قبلنا اومدن به این طرف...البته زبون کردی و لری رو کاملاً بلدم! 

دیگه اینقد هم هویت منو زیر سوال نبرید! تا آمپر منم همینطوری نزنه بالا :) شکایت میکنم به دادگاه عمومی، همتون رو به جرم تهمت و افترا میندازم حلف دونی :)

2 - هیدر(هدر) این وبلاگت و وبلاگ قبلی عکس کیه؟  عکس خودمه، خودم!!!

3 - اسمت احمدِ یا احمدرضا :| ؟ اسم کامل من احمدرضاست ولی چون که همه تو خونه و محل بم میگن احمد، بقیه هم میگن احمد... 

الان باز تو دانشگاه همه میگن احمد! خودمم به این احمد راضی ام 

خوشم از اسم مرکبی نمیاد 😔 از عربی نیز همینطور ! هر چند اسم خودم عربیه.

صب کن بچه های خودم بیان دنیا اسمشونو از دَم ایرانی اصیل میزارم !یا حداقل عربی نباشه.

به ترتیب از راست تصویر :) نیلوفر - الهه - یاسمن - پانته‌آ - آناهیتا 

پایین تصویر :)               سامان - کوروش - سیاووش - بهرام - خسرو 

۱۰ نظر ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۲۵
god father


+ یا خدااااا چرا عکسش اینطوری منکراتی شد :))

+ یعنی اگه حافظ با نثر بسیار روان هم مینوشت میخوام شراب بخورم، معلم ادبیّات میگف نـــــــــــــــه این منظورش رسیدن به کمال الهی بوده :))

۰۸ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۴
god father

همونطور که گفتم نخندید!  

یه مسافرت کوچولویی رفتم کوه با دوستان.جای همگی خالی

خالی.

روم به دیوار، یهو یاد این صحنه از فیلم تایتانیک افتادم اینطوری عکس گرفتم :)

عکس های سفر رو تو پست بعد میزارم 

فعلاً با نمای این عکس لذت ببرید! 

دوباره هم میگم نخندید :)

+ جزو یکی از صد صحنه ماندگار تاریخ سینماس این صحنه فیلم تایتانیک. 


۱۰ نظر ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۰۳:۵۰
god father

سلام و علیک سی همه! سی لریه :) یعنی برایِ! 

این اکور پکور که آبجی ام گرفته تش بغل دختر فامیلمونه که من همون جا وکالت رو پذیرفتم و عقد نکاح رو جاری کردم!

سه بار پرسیدم عروس خانم وکیلم؟ مامانش میگف بابا هنوز دندون نداره ول کن:)))

گفتم عروس خانم وکیلم؟؟؟  مامانش میگف عروس هنو مهد کودک هم نمیره، شیر هم بلد نیست بخوره چه برسه به گلاب آوردن (بنده خدا هنوز به سن بلوغ هم نرسیده چه برسه به اهلیت!) 

دوباره گفتم وکییییییلم؟هیچی نمیگف!  از بس نجیبه و خواستگار هم زیادٍ براش!  اصلاً هم از ترشیدن نمیترسه 😂😂 آخرش خودم بجاش گفتم بله :) 

و اینطور شد که داداشم به عشقش رسید و اونم به مرادش (به داداش ابوالفضل من:)! 

مهریه اشون هم دو تا آب نبات چوبی و یه نایلون پر ترشی جات و پاستیل تعیین شد! 

میگفتم بابا داداشم اینقد بضاعت مالیش نمیرسه... قبول نکردن خونواده عروس 😒

آخرش هم هیچی به جناب وکیل نرسید !!

خدا همه رو به نیمه گمشده اشون برسونه صلوات :)


+ خواب نداریم که این موقع شب :|


۴ نظر ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۰۳:۰۹
god father