خاطره ها

خاطره ها

این جانب پدرخونده بزرگ (پسر علم حقوق) به هر شخصی که بصورت محسوس و نامحسوس وبلاگمو میخونه صد آفرین و خوش آمد میگم!!

آخرین نظرات

46 - من پیر نمیشم! پیر من میشه! دی!

پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۳ ب.ظ

              


الان مث یه بچه خوب درس هامو خوندم اومدم پارک نزدیک خوابگاه مون! هوا هم عالیه و یه نسیم ملایم بهم میخوره و من خوشم میاد!

تو این پارک که بیشتر پیرزن ها و پیر مردها میان هر روز پر از کهن ساله که جمعشون جمعِ! البته همه سنی اینجا موجوده! دارم فکر میکنم وقتی سنم بالا رفت و پیر و پاتار شدم چیکار میکنم؟ 😊

معلومه خب منم میرم تو جمع پیری ها که الان تو پارک ان و باز هم مثل همیشه آهنگ اَندی رو میزارم و همه رو سر حال میارم :) تا اون موقع آهنگ هاش خیلی قدیمی میشه! بعد خاطرات دانشجویی مونو تعریف میکنیم و آدرس وبلاگمو میدم به پیرمرد های رفیقم و از خوندنش لذت میبرن :) بعد هی میگن عجب پدرخوانده ای بودی هااا !منم میگم آره والا ! دی! 

بعد من میگم کدوم یکی از شما تنبل ها میاد بریم باشگاه؟😁 یکی میگه من نمیتونم زانوهام آرتروز داره !یکی میگه من دیسک کمر دارم نمیتونم !یکی میگه من چشام ضعیفه اصن حوصله ندارم ! یکی هم قبول میکنه باهام بیاد اما چون آلزایمر داره یادش میره!بعد مث همیشه خودم میرم باشگاه و تمرین میکنم و مث همیشه رو فرم میمونم 💪 تازه حاج خانومو میبرم ورزش صبحگاهی که اونم رو فرم بمونه !دی! تازه بعضی شبا هم که بتونیم میریم دوچرخه سواری ! مث همیشه هم مسواک میزنیم و دندونامون همه شون سالم میمونن !دی!

موقعی هم که میرم تو بازار با جوونا خوش و بش میکنم و لپاشونو میکشم و تجربیاتمو در اختیارشون میزارم ! بعد یکیشون میگه عمو دانشگاه قبول شدم برام تعریف کن اون زمونا که شما رفتین چطور بود؟ منم میگم هیییی یادش به خیر اون موقع ما که مث شما امکاناتمون اینطوری نبود که مث شما بدون کنکور حقوق یا پزشکی یا برق بخونیم (مثلاً کنکور دیگه نیست :) دوباره باز میگم هیییی یادش به خیر چقد مدنی خوندم ! چقد واحد پاس کردم چ چ چ !هیچی دیگه میگم درس هاتو خوب بخون چشاتم درویش کن! درضمن از این فیلما که دوستان گرامی من  میدیدن نگا نکن!


             


بعد میگه چرا ؟ میزنم پس کله اش میگم آقااا آقااا چون قدیمیه !!!تو الان بچه قرن 15 هجری شمسی جدیداشو ببین 😀

+ هیچی دیگه یه روز مث پدرخوانده در حالی که با نوه ام  بازی میکنم مث هادی نوروزی مرحوم به رحمت خداوند منان میرم 😇😇 و بعد میرم تو پست 20 وبلاگ قبلی 😊

روزی جوانی به کوچه یی رسید و پیرمردی هم در ابتدای کوچه نشسته بود

 پیر به جوان گفت نرو کوچه بن بست است ولی جوان به حرف هایش اعتنایی 

 نکرد و رفت وقتی برگشت اونیز پیر شده بود و در همان جا نشست...!

منبع : هم وبلاگی ام الهه 

۹۴/۰۷/۰۹
god father

نظرات  (۴)

عــــــــجــــــــب!!!!!!

من که فکرنکنم به پیری برسم ازبس فعالم!!!!!!!!
اپم
پاسخ:
منم آپم :)
چن روز پیش داشتماینو  میخوندم که دیدم مناسب پست شماست:
 
روزی جوانی به کوچه یی رسید و پیرمردی هم در ابتدای کوچه نشسته بود
پیر به جوان گفت نرو کوچه بن بست است
ولی جوان به حرف هایش اعتنایی نکرد و رفت
وقتی برگشت اونیز پیر شده بود
ودر همان جا نشست
پاسخ:
:) 
حالا تقصیرمه زدم پس کله اش 😁
این قسمت به پست افزوده شد !
در جوانی خیال می کردم پدرخوانده گر پیر هم بود پدرخوانده است... هنوز هم همین طور فکر می کنم :)
پاسخ:
شما یکی از بهترین کامنت های تاریخ را گذاشتید 😀
بح بح :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">