خاطره ها

خاطره ها

این جانب پدرخونده بزرگ (پسر علم حقوق) به هر شخصی که بصورت محسوس و نامحسوس وبلاگمو میخونه صد آفرین و خوش آمد میگم!!

آخرین نظرات

            


اپیزود 1 : اوّل من لپای این اکور مکورو بکشم :) وای آب دهنش 😘...

وسط راه بودم که دلمان لبخند و شادی خواست و مغزمان رفت سراغ اون اس ام اس های یه لره و یه ترکه و یه رشتیه و یه قزوینیه... ولی کمی فک کردم که ای باو این کار خوبی نیست! نخوندمااا ! بعد گفتم حالا چیکار کنم؟؟؟  خُب مغزم دوباره گف فقط برو مال خودتونو بخون!  اس ام اس های لرهای عزیزو :) مال خودمونو خوندم :))))  رسماً  خنده دار بودن!  در حد قهقه! ولی کار خوبی نیست خداییش... دیگه اصن نمیخونم! مگر مال خودمونو! 

اپیزود 2 : امروز صب ساعت 9 بیدار شدم صبحانه و اینا رو سریع خوردم و جیلینگی پریدم رو موتور که برم عکسامو بگیرم و تاییدیه تصویری بگیرم...!سرچهار راه بودم که میخواستم گازو بگیرم که یه پیرمرد فریاد زد : ته نه علی بو وِس برسنم کِپیامه!  یعنی اینکه تو رو علی وایسا برسونم خسته ام! کِپیامه یعنی کسی که زیاد فعالیت انجام داده و خسته اس! منم سوارش کردم .گف میرم کمیته و منم بردمش بعدم کلی دعا و اینا برام کرد!  خداییش اینطور دعاها قیمت نداره و خیلی با ارزشه! بعدم کارامو راست و ریس کردم و راه افتادیم به سوی بروجرد! 

ادامه اش !

اپیزود 3 : امروز کارای ثبت نامم طی 9  مرحله عملیات جان فرسا تموم شد ! یعنی من چقد فارسی ام خوبه هااا :) یعنی بدون لحجه هااا ! داشتم میگفتم کلی کار داره و دنبال خوابگاه و اینا بودم که خدا رو شکر درست شد ! تو خوان دو بودم که مرده گف زود باش گواهی اِشتغال به تحصیل!  منم اینطوری شدم؟؟؟؟ 😒 گف برو میدون راهنمایی پیش پلیس+ 10 و گواهیو بگیر!  و اینجا بود که گفتم ای کاش پسر نبودم! آخر به کدامین گناه؟ بعدم رفتمو خانوم پلیسه که خیلی هم مهربون بود و خیلی هم کار ریخته بود سرش و در کمال آرامش برام درستش کرد!  از همین تریبون از همه ی خدمتگذاران به ملّت ممنونم!  بعدم رفتم مراحل بعد و عضویت کتابخونه و اتوماسیون تغذیه و اووووه...سر آخر هم خوابگاه 4 نفره گرفتیم!  در واقع اتاق ما چهار تا پرده متفاوته!  یعنی سه تا ایکس پیشمه که دو تا شو به دست آوردم! یکیشون برقیه یکی دیگه هم اقتصادِ اون یکی هم هنوز در پرده اس شاید این جمعه زیارتشون کنم ! نمیدونم کیه! حالا اینا که همه ریاضی بلدن من چطور به اینا درس زندگی بدم :) تا من اینارو اجتماعی کنم پیر میشم...😯

اپیزود 4 : پتو بالشمو گزاشتم خوابگاه و جمعه 28 شهریور دیگه راهیم...! من تخت بالا رو گرفتم ! فلواقع صدر نشینم ! حالا دارم تصمیم میگیرم چی ببرم چی نبرم ! یکی دو روز که نیس...! اممممم خو من کتریو میارم و دوستم که یادم رفت بگم همون هم کلاسیه قدیمم هست  تو اتاقمه ! همون که گفتم اقتصاد میخونه ! اون قوری رو میدم بیاره... :) من قابلمه میارم اون ماهی تابه رو ! آها من یه قاشق مخصوص دارم که فقط با اون غذا میخورم که اونم باید بیارم...! یکم کارت تغذیه میگیرم و مقهورم و مرعوبم که آیا غذا رو کی درست کنه تا یکم :)  اصن یه وضعی میشه...

دانشگاه و شهر ما کاملاً تو دامن طبیعته و منتظر عکس گرفتن از طبیعتم تا چند ماه دیگه ! والبته برف ! 

تو بازار آبلیمو طبیعی میگرفتن منم از بوش خوشم اومد و بزاق هام به آب افتادن ازش عکس گرفتم!

           


۹۴/۰۶/۲۳
god father

نظرات  (۸)

:|
بینم تو شهرتون همتون به این زبان میحرفین؟!
خداااااااااااااایاااااااا چرا مرا میان کانتری آفریدی ک فقط پارسی بدانم؟

پاسخ:
نه همه به آن زبان نمیحرفیم!  
کردی و لری اندر هم قاطیه :)
پارسی دانستن جز مطلوبات است که خواهر شرعی! 
پس کوش پست بعدی؟
پاسخ:
هنوز نزاشتم یکی دو روز دیگه ! 
خخخخ یکی ازهمشهریام ک دختره ها آشپزی اصلا بلد نیس
میگه بیا هم اتاقیم شو
باو هرکی وسایل منو میبینه میگه جهاز دانشگاه گرفتی.خخخ
سشوارو تشت و قوری و فلاسکو انواع بشقابو وسایل مثه لپه و عدسو سبزی خشک و همه دم و دستگاهای غذا پختنو گذاشتم
لیوان بزرگ واسه چایو قابلمه و ماهی تابه و جا یخی و کفگیرو ملاغه وصب کن نگا کنم بگم:)))
قابلمه سربسته برا گذاشتن غذا تو یخچالو ظرف پلاستکی سر بسته و جارو و سینی و ظرف میوه و تشت برا خیس کردن برنجو و نیز خخخخخ فارسیش یادم فت همون ک برنجو توش میریزن آبش بره
تشت لباسوبرنج وشکر و آرد و....
خخخخ خوبه دوقدمی خونمون هستمو 2 ساعت فاصله خونمون تا خوابگاهه
واااای زیاده تا بگم ی ساعت طول میکشه

به به لیموترش.منم میخام :)
بقیه رو نمیدونم من ک از آب دهن بچم عمرا چندشم بشه:)))))

باشه این مال تو .... مال ما اولیش دختره
پاسخ:
خب راس میگه منم یه دوست آشپز داشته باشم 
به زور که نه ولی میارمش دیگه! کی حوصله داره با روغن فرد 
اعلا هنرنمایی کنه:)
ولی ریا نشه منم آشپزی ام خوبه 😊 تخم مرغ آبپز بلدم
سیب‌زمینی آبپز ! هر ورژنی که بخوای با سیب زمینی و 
تخم مرغ بلدم😄! اما با برنج نه ! هیچ ایده ای و تصوری از برنج ندارم
فقط میدونم یکی از مراحلش آبکش کردنه ! البته مرحله آخر رو خوب
بلدم ! خوردنش :) بعداً ویار برنج کردم ازت 
میپرسم چه مراحلی داره !
خوبه دیگه بادمجون و کدو و بامیه هم میبوردی با چند تا پشتی 
وسط دانشگاه علوم پزشکی تبریز بوفه میزدی :) کوفته تبریزی 
درست میکردی 😄 اصن معرکه بود 😄 بعد لبخند میزدی و ...خخخخ 
من اسامی وسایلمو گزاشتم فعلاً بعداً میگم !
شاید بچه اولت پسر بود ! پدرخوانده دو رو آوردی :)
چقد دنگ و فنگ داره این ثبت نامتون!
خرمستون منتظر شماست خخخخخخ
پاسخ:
ثبت نام تموم شد رفت!  دی! آره باو اصن یه وضعیه ثبت نام! 
خرّمستون که نیستم بروجردم! خیلی بهتره وضع فرهنگی اش 😎
کتری و قوری و قابلمه...خخخخ
یاد دانشگاه رفتن داداشم افتادم
بیچاره ها که هیچکدومشون بلد نبودن غذادرست کنن
یادمه یه دفعه داداشم زنگ زد از مامان پرسید سیب زمینی در عرض چن دقیقه آبپز میشه..یا برا درست کرد ن برنج چن لیوان آب لازمه...
اصن ی وضعیه..!

ویاد خوابگاه رفتن خودم
خوابگاه خیلی خوبه
ینی فقط از نظر خوشگذرونی میگما
وگرنه غذا هاش که حال بهم زنه
کاش تخت پایینی رو میگرفتی تا یه موقعی پرت نشی ازون بالا بیفتی...مثل من!خخخ


فعلا که فقط میتونم بیام وب شما
کل بلاگفا قاطیه
بیان هم که ایشالله بعد کنکو95 میام...
برای حک خاطرات پزشکی

فعلا خدافظ برادر حقوقدان
پاسخ:
چرا باو من تخم مرغ بلدم چای بلدم درس کنم! خوبه 
دیگه :) سیب زمینی آبپز هم بلدم :) 
من  غذای بیرون زیاد نخوردم و مامانی همیشه برام 
درس کرده ولی خب باید یاد بگیرم! 
اتفاقا من تجربه پرت شدن دارم تو خواب که داستان داره.. 
ولی پسرا زیاد براشون مهم نیست جا عوض میکنن! 
چرا بعد کنکور زودتر بیا... 
خداحافظ خواهر شرعی! 
خداااااااااا
وبلاگت چقد باحال شده
واقعا خوب کردی کوچ کردی اینجا
خخخ آغا من یکی تو همین بلاگ باز کرد بلد نشدم نویسندگی کنم.البته راستش نتم کم مونده اجازه نمیده زیاد کنجکاوی کنمو یاد بگیرم.ان شااالله بعد مهر یاد میگیرم
انگار باید فعلا همون بلاگفا بمانیم :!
البته دو روزه کلا باز نمیکنه!!!!

عکس بچه منو چرا گذاشتی اینجا؟خخخخخ
آب دهنشم ک خوردنیه نگا کردنی نیس دی

عنوانای این وبت محشر شده.خیلی خوشگلن.تو از وقتی آغای حقوق شدی نویسندگیتم عالی گشته.بنده هم این مدت تا نتایج انقد لاغر میشدما.همه گوشتا آب رفته.کم کم دارم تپل میشم انگار.خدا شکرت

خداییش جوکای قومیتی خیلی خنده دارن.فقط اگه ب جاشون غضنفر بذارن خیلی بهتر میشه ب نظر بنده
پاسخ:
چشاتون قشنگ میبینه و میخونه :)
آسونه باو کنجکاوی نمیخواد که ولی اولش چون امکانات 
زیاد داره مث من میهنگی :) 
والا دیگه این بلاگفا شورشو در آورده تو هم باید مث من 
فعل طلاقُ واس بلاگفا صرف کنی!
جک ها خنده داره ولی مال ما دیگه اصن کرکر خنده ایم! ما نباشیم کی 
خنده این ملتو کی تامین کنه :) نه باو غضنفر نمیتونه جای یه لر رو بگیره :)
آهای ملت از اینا که گفتم نخونیدهااا ! ولی تو جک های بقیه اقوام 
محترم بیشتر توهین بهشون شده و خوب نیست..!
این بچه منه چونه هم نزن!  میخواستم بنویسم آب دهنش خوردنیه 
ولی گفتم شاید کسی چندشش بشه!  حالا من میگم دی! 
اوخییییییی چه نازه
پاسخ:
 قابلتو  نداره 😳
بنده قبل از خوندن ترجمش فهمیدم ک ینی چی:) یکم خوشال شدم ک خودم کردیه رو بلدم!!!
پاسخ:
 برام پیش اومده میدونم جالبه :) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">